بزرگان سینمای ایران یکی پس از دیگری با دلی شکسته و مالامال از درد و اندوه قفس تنهائی خود را ترک می کنند و به پرواز در می آیند . یکی از آخرین بازماندگان دوران رنج و درد " عزت اله انتظامی " یا به قول پرویز پرستوئی " عزت " سینمای ایران بود که او هم بال زد و رفت کوچه مردها با رفتن فردین ، داوود رشیدی ، ایرج قادری و خالی شد هنوز پژواک صدای فریاد دردآلود ناصر ملک مطیعی که میگفت " قیصر کجائی که داشِتو کشتن " در گوش تاریخ می پیچد . هرچند نگذاشتند قیصری بماند که انتقام داداش خود را از مسببین بگیرد ولی پژواک صدای ناصرها در گوش تاریخ ونسل های بعد طنین انداز خواهد شد و بارها و بارها شنیده خواهد شد رضا بیک ایمانوردی مردی که در " صندلی الکتریکی " محصول مشترک سینمای ایران و ایتالیا ایفای نقش داشت و آبروی سینمای ایران محسوب میشد در حالی در غربت جان می سپارد که جهت امرار معاش مدتی راننده کامیون های سنگین بود شعبون خان و رضا خوشنویس هزاردستان مرحوم علی حاتمی ( محمد علی کشاورز و جمشید مشایخی ) در بستر بیماری و نامهربانی با مرگ دست و پنجه نرم می کنند در حالی که مسئولین تنها به گرفتن سلفی در کنار پیکر محتضر و نحیفشان بسنده کرده و به سکوت مرگبار چهل ساله خود در قبال عزت و آبروی سینمای ایران ادامه داده و چه خوب و آبرومندانه از یک عمر تلاش این گنجینه های هنر در جهت اعتلای سینما ی ایران تجلیل به عمل آوردند !! همانگونه که ایران با نام هائی چون کوروش ، نادر ، امیرکبیر و . در گذر تاریخ " ایران " باقی ماند ، سینمای ایران نیز مدیون فردین ، بهروز وثوقی ، ناصر ملک مطیعی و . است . اگر سینمای قبل از انقلاب با توجه به جو حاکم از صحنه های رقص و آواز و کاباره و عرق خوری پر بود اما در پیشگاه خدا رو سفید بود چون هرآنچه که می نمود همان بود ، ولی آیا هر آنچه که شما می نمائید همانید؟ تسبیح ،سجاده ، پیشانی پینه بسته ، کلاس های قرآن ، اعتکاف ، قرار گرفتن در صفوف مقدم نماز جماعات ، تجلیل گری از مقام شهدا و جانبازان ، تشویق و ترغیب نیرو جهت دفاع از حرم و ؟ اگر مناصب عالیه کشور را که به قول خودتان از یک مشت عرق خور و رقاص پس گرفتید و به اهلش سپردید ، پس این همه اختلاس گر ، مسئول دارای حقوق های نجومی ، نکبت زاده ( آقا زاده ) که در کشورهای امن اروپائی به تحصیل و عیاشی مشغولند ، لابی گران ، رانت خواران و از کجا سبز شده اند و جزء چه گروه و خاندانی هستند ؟ اگر قبل از انقلاب هزار فامیل حکومت می کردند که در مورد تعداد آنها اغراق شده بود و دویست فامیل بیشتر نبودند و حالا که هزاران فامیل جانشین آنها شده اند چه میگوئید ؟ نکند اینان موجودات فرا زمینی هستند که ما از آنان کاملا بیخبریم.!!
_____________________________________
این عکس ها توسط آقای غلامرضا پولادی ارسال شده که مربوط به کمک های مردمی زله سال 1396 در استان کرمانشاه می باشد وآقای پولادی نیز در این یاری رسان و کمک مردمی سهیم بوده اند .
تاریخ وقوع زله : 21 آبان سال 1396
ساعت زله : ساعت 21 و 48 دقیقه و 16 ثانیه
نشسته از راست : حیدر خدابخشی.علی اشرف شیخی . رادس . زنده یاد فرخ بیگلری ایستاده از راست : همتی.زنده یاد فرامرز میهن زاده .رشیدی . شهید محمدحسین باقری.عبداله رشیدی.شمس الدین بابازاده.یداله کریمی.محمد عادل
نشسته از راست : شهید نصرت اله فاضلی . قهرمانی .محمد پناه . عبد اله رشیدی . رشیدی . ایستاده از راست : مرحوم حاتم شیخی . جانی منصوری . لطف اله باباملکی . اقبالی . فتح اله سبحانی . حسن رستمی . آشتاب
سمت چپ زنده یاد قلی دارابی
فتح اله کرمی - نفت شهر
روانشاد کد خدا حسن محمد پناه
شادروان قلی دارابی
محمدی
به راستی تا به حال با خود اندیشیده اید چرا بعد از انقلاب هر جا که بساط نیتی به راه باشد ، توی صف های مختلف و طویل یا در مشاجرات لفظی اداری همواره جمله ی آشنا و معترضه تکراری " صد رحمت به زمان شاه " یا " الهی نور به قبر شاه بباره " به گوش میرسد ؟ دلیل اینکه بعد ازانقلاب اکثراوقات از شاه و خاندانش به نیکی یاد می شود در چیست ؟! تحلیل و پاسخ به این پرسش مسئله بسیار بغرنج و پیچیده ای نیست ، کافیست هر کدام از ما فارغ از تعصبات دینی و چشم پوشی ازمشکلات ریز و درشت ی تنها از پشت عینک واقع بینی مقایسه ای ساده ازاقتصاد حاکم در زمان شاه و اقتصاد موجود و رایج بعد از انقلاب داشته باشیم . شاه و خاندان محدودش در یک محیط کاملا اشرافی و چشم و دل سیر بدنیا آمده و نشو و نمو کرده بودند و مقوله پول و زر اندوزی زیاد برای آنها جذاب وگیرا نبود چون کاملا اشباع بودند ، کاخ ، ویلا ، شغل های تشریفاتی ودرآمد مکفی برای هریک از خاندان سلطنتی حاشیه امنی ایجاد کرده بود و کوچکترین تماس یا قرابتی هم با طبقات محروم و پائین تر از خود نداشتند که بخواهند آنها را هم از خوان گسترده خویش شارژ مالی یا سیراب کنند ، لذا سالیان سال ( پنجاه سال ) بی نیاز به اختلاس و پر کردن شکم خود واطرافیان پر شمار از بیت المال و نداشتن بیم و هراس از پایان یافتن دوران سلطنت و برتری خود ، مجال رسیدگی به مردم و مشکلات پیش رو هم داشتند زیرا که تاج و تخت را موهبتی الهی می پنداشتند که خداوند طی 2500 سال به آنها ارزانی داشته و ازینرو نیازی به اندوختن مال وزر نداشتند و در یک کلام چشم و دل سیر بودند . اما بعد از انقلاب و روی کار آمدن نظام جمهوری و انتخاب رئیس و روسای مملکتی و دولتی برای مدت زمان محدودی ( 4 تا 8 سال ) آنهم از طبقات پائین ، و گستردگی خوان و سفره پر زرق و برق سرمایه های ملی و در راس آن طلای سیاه همچنین عواید ناشی از فروش آن از یک سو و از سوی دیگر روی کار آمدن نوکیسه ها و نیازمندان همیشه گرسنه و اغواگری منابع در اختیار چه مالی و چه انسانی باعث شد نه تنها اولویت ها در زمینه کمک به خلق و رسیدگی به نیازمندان به بوته فراموشی سپرده شود بلکه با توجه به زمان محدود باقیمانده ریاست و صدارت خود فرصت را مغتنم شمرده و در مسابقه جهت زر اندوزی از یکدیگر گوی سبقت گرفتند ، ضمن گماشتن فامیل ها و دوستان نالایق خود بدون در نظر گرفتن شایستگی آنها جهت احراز پست های حساس واگذار شده که واجد کمترین سنخیت ، لیاقت و کارآئی آن پست را نداشته تنها با استناد به مدارک تحصیلی دکترا و مهندسی افتخاری و مجهول جهت بستن دهان منتقدان و اذهان عمومی افراد مطمئن و منتخب از سوی خود را جهت حفظ اسرار درون گروهی به کار می گماشتند و نتیجه این می شد که هریک پس از رسیدن به منصب مورد نظر وترس از پایان یافتن دوران ریاست خود جهت بستن بار خود از همان روز اول شروع به گماردن افراد نالایق تر از خود درزیر مجموعه ها نموده و چاپیدن بیت المال را در سر لوحه امور قرار دادند که ظهور پدیده هائی همچون آقا زاده ها ، لابی ، اختلاس و مافیای قدرت در همه ارکان دولتی را شاهد بودیم و اختاپوس واردر تار و پود جامعه ما ریشه دوانید . دوران ریاست هریک که بپایان میرسید و به محض روی کار آمدن دولت بعدی جهت سرپوش نهادن به ادامه سیکل تاراج بیت المال و موجه قلمداد نمودن آن در شکل و شمایل جدید با دادن وعده و وعیدهای توخالی ، اقدام به رو کردن و افشاء گری افراد و اشخاص دولت قبلی نموده و تمامی کاسه کوزه ها و کمبودها را روی سر روسای پیشین شکسته و تازه ما می فهمیدیم که چه بخور بخورهائی تا آنزمان صورت گرفته ومتاسفانه همانند قصه یافتن جعبه سیاه هواپیمای سقوط کرده که اعلام میشود متعاقبا پس از بررسی نتیجه و علل سقوط هواپیما به اطلاع عموم خواهد رسید هرگز عوامل و دستهای پشت پرده سوء استفاده ها از مقام و پستهای حساس رو نخواهد شد و به فراموشی سپرده خواهد شد . اختلاس های نجومی دانه درشت ها ، حقوق های نجومی از ما بهتران و .که به محض افشاگری از آنها باخبر شده و پس از مدتی که آبها از آسیاب افتاد فراموش میشوند مصداق بارزهمین مثال میباشند ، تا به حال کدامیک از اختلاس ها و یا حقوق های نجومی به بیت المال باز گردانده شده یا کدامین فرد خاطی و حامیان آنها مجازات شده اند ؟ تنها دانه ریزها و آفتابه ها را بخاطر عبرت دیگران و بستن دهان مردم به اشد مجازات محکوم کرده زیرا چهره های شاخص زنجیره ای و مطرح ورای آنها پنهان نیستند . در اصل می توان اینطور بیان نمود که اقتصاد مقاومتی تنها برای قشر فقیر جامعه است و بس . با این اوصاف آن فرد بازنشسته که حقوقش کمتر از دو میلیون تومان بوده و چند سر عائله را اداره می کند و کماکان با وجود اعلام رسیدگی به اوضاع معیشتی او آنهم در حد حرف نه عمل از سوی مقامات ذیربط ، در زیر خط فقر همچون ماهی گرفته شده از آب که در خشکی افتاده دست و پا میزند ، با توجه به مقایسه صورت گرفته فوق حق ندارد بگوید " صد رحمت به زمان شاه " !؟
ارسال شده بتاریخ : 6 / 6 / 1396
شاید کمتر کسی از نسل جوان امروزی صاحب این عکس شهید جاوید الااثر زنده یاد نظر مرجانی را نشناسد او پیری باشهامت از ایل کله پا کلهر بود که به دلیل سالها زندگی در کشور عراق به اکثر لهجه های زبان عربی تسلط کامل داشت با ارتش بعثی عراق به ایران وشهر گیلانغرب به عضویت گروه ضربت سپاه پاسداران گیلانغرب درآمد ، مدتی بعد به گروه ضربت حاج حشمت کوه پیکر پیوست گروه ضربت به فرماندهی حاج حشمت کوه پیکربارها به سنگرهای خط مقدم عراقی نفوذ و افراد زیادی را به اسارت گرفتند به گفته حاج حشمت موفقیت گروه بدون وجود شهید نظر امکان پذیر نبود ودلیل آن علاوه بر شهامت بی مانند شهید نظر تسلط قوی او به زبان عربی بود که عراقی ها موقع رو به رو شدن با او دچار وحشت می شدندو نمی خواستند بپذیرند ایرانی ها اینگونه بی پروا در سنگرهای آنها حضور دارندعملیات های بی نظیر گروه حاج حشمت و راهنمایی های شهید نظر چنان وحشتی از جبهه قصر شیرین تا سومار در دل عراقی ها انداخت که تا ابد در خاطره عراقی ها باقی خواهد ماند .
آخر الامر، تا اینکه دریکی از عملیات ها حاج حشمت و نظر بعد از ورود به کانال خط اول عراقی ها دشمن از حضور آنها آگاه شد ودر یک درگیری تن به تن حاج حشمت به شدت مجروح و به سختی خود را از کانال درگیری نجات داد ولی نظر به شهادت رسید وپیکر پاکش به دست دشمن افتاد و به خیل شهدای جاوید الا اثر پیوست . روحش شاد و یادش گرامی باد
ارسال شده : تاریخ 30 / 3 / 1396
دوباره با تو درمسیر باد قدم در دشتهای خشکیده ی دیارم می گذارم. هنوز تصویر گامهای کودکانه ام درطرح پیچ پیچ خاکش نقش دارد. ای سرزمین یاوران مهاجر ای نفت شهر در دشت بیکرانه یتو غنچه ی گل واژه های عشق شکفتن گرفت و اینک در غم تنهایت خواهم گریست . با تودوباره در مسجد خاک آلوده ی شهر صدای دلنشین موذن از حنجره عصیان در سکوت دردناکشهر در هم می پیچد گام بر می دارم در مسیر باد تو ای زادگاهم ترا چه بنامم که از موسم خزان غم انگیز تری . تو طراوت خاطرهها ی منی و خود طراوت ندیده ای. آری تو کویر شعرهای منی و من به وسعت دریا برایتخواهم گریست بر ویرانه های بجا مانده ی شهر در تن خسته ی دشت شب دم کرده از سیاهیهایت دربیکرانه ی شهر اگر. اگر ستاره زبان می داشت چه شعرها از بد این شبها نمیگفت . با سپیده ی فلق در دامنه های خاکی دیارم گام بر می دارم تا پرواز روح آنعزیزان در غربت شفق بهانه ی اشکهایمان باشد . در کوچه پس کوچه های تبدار دیارم آنجا که بوی نامطبوع باروت هرمشامی را می آزارد آسمان ابر آلود را قابی کهنه فرا گرفته و خاک رنگ رخ باخته باتو دوباره گام برمی دارم در مسیر باد و قدم بر دشتهای خشکیده ی دیارم می گذارم آنهنگام که از منظومه ی دلکش غروب غم انگیز آوای درد و غم بر می خیزد و دشت به امیدبازگشت ساربانها چه آرام خفته است من دوباره آواز عشق می خوانم و برای تنهاییدیارم خواهم گریست آن هنگام که ریشه در استتار خاک است و دشت در انتظار شکفتن .
نویسنده : اسکندرساراییداسـتانپـدر مـسـتر سـامـسون را کامـل در جـزوه نـفـتشـاه آورده ام، گـورسـتانی کهروبـروی گازپلـیت(gasplant)وجودداشت و به شکل یـک صـلـیـب مـزیـن شده بود تنهـا جـسد پدر مستر سامسون در آن مدفونبود، مستر سـامـسون از مسیحیان ایـرانی است که بهغیراز پـدرش هیچیک از اعـضـایخـانـوادهاش در نـفـتشـاه فـوت نکـردنـد و قـبل از مـردن نـفـتشاه را ترککـردنـد، بایدتائید کنم مـستر سامـسون ایـرانـیاست و ایـرانـی به خاک سپرده شد.
مکانی بنـام چـم (رودخانه، تالاب) مـستر سـامسـون درنـفـتشـاه وجود ندارد، شـایـد منـظور بـاغ مـسـتر سـامسـون بـاشـد، ایـن بـاغفـقـط نـام مـسـتر سـامـسون را داشت امـا به شـرکـت نـفـت تعـلـق داشت و بـاغـبـانآن مـردی از اهـالـی صحـنـه در ۶۰ کیلـومـتری کـرمانشـاه بنام خـالـوشـاهـمرادبـود، حـقـوق خـالـو شـاهمـراد را شـرکـت نـفـت پـرداخـت میکرد ، بـرای آبیـاریتـابسـتانی شرکـت نـفـت روی رودخـانـه یک سـد میبست و آب جمـع شده پشت سـد به مـصرفاین بـوسـتان میرسـیـد، محـصـول این بـاغ(الـبتّـه بـوسـتان) به مـصرف بـاشـگاهفـرست کـلاسهـای شـرکـت نـفـت و کـسـانیکه در آن ساختمانها زنـدگـی میکـردنـدمیرسـید.
با سپاس، مـن امـروز حدوداً بیش از یکساعت در سایت"نفتشهـریهـا سلام" به بررسی موضوعات آن پرداختم و یک دنیــا از دیـدن نامدوستان وهمکلاسیهـایم لـذت بـردم و نوشته آن دوستی که به نـام حسین دربارهنفتشـاه نوشته بود که تلی از خـاک و مخـروبه شده دلـم رابه درد آورد، میدانیدبازار نفتشـاه یک معمـاری بسیار زیبـائی بـود که مـن طـرحی از آن را تهیهکردهامو در آینـده روی سایتنفتشـاه تکدانه غـرب ایــران» میگـذارم. بهخصوص دربمـغـازه ها که واقعاًیک هنــر چوببری بهحساب میرفت، شعر زیبـای حشمت بازدار کهکودکیش را یاددارم فـرزند مـرحـوم عبـدل بازدار و برادر کلانتر و ابراهـیم را دیـدمزیبـا سروده بود، مـن از اطلاعـات شمـا بهـره خـواهـم گـرفت و شمـا نیز میتوانیدهمین کار را بکنـید و کـوشش کنید و کوشش کنیــم هـرچـه بیشتر از این سایتهـا بازشـود تا محیـط بیشتری را احـاطه کنند و دسترسی به آنهـا سادهتر باشـد، رقـابتنشود بلکه توسـعه نـام نفتشـاه برای صـاحب سایت هــدف باشـدو همـکاری با صاحبان سایرسایتهـا.
نـوجـوانیم را در نفت شهر (نفتشاه) گـذرانده امو از مـزایای آن بهـرهمنـد شدهام و مـدیون آنجا میباشم، در شهریـورمـاه ۱۳۳۵نفتشـاه را تـرک کردم و در سال 1339مجدداً به نفتشـاه آمـدم و چنـد مـاه بیشتر درآنجـا نمـاندم و به کـرمـانشاه نقلمکان کـردیم و تا سال ۱۳۵۸ که مسئول مالی ادارهراهـداری قصرشیرین شدم نفتشـاه را ندیده بودم در این سال که جـاده نفتشـاه بهقصرشیرین را آسفالت سرد میریختیم چندین بار به نفتشـاه رفتـم و مـورد لطف اهـالیکه به پـدرم عنـایتی داشتند قـرار میگـرفتم.
آنآرامـگاهـی که بهصورت زیبایـی ساختهشده و یک صلیب سنگی روی آن نصب است درحالیکهآن صلیب و آن آرامـگاه نشانه زنـدگـی برادرانه ایـرانیان مسلمـان در کنـار هموطنانمسیحـی خـودشان است، در آن آرامـگاه پـدر مستر سامسون سرکیسیان از ایرانیان مسیحیخفته است و فـرزندان مستر سامسون آرشام وآرشاک در مدرسه نفتشاه درس خـواندند ودختر مستر سامسون بی بیک سرکیسیان نام دارد، آن آرامـگاه یک ایــرانی است نهخـارجـی !، مستر سامسون مسئول لولهکشی آب و گاز و امـور فنی شرکت نفت بود. ایناطمیـنان را بدهـم تا سال ۱۳۲۹ که نفت ایران ملـی شد حتی یکنفـر خـارجی در نفتشـاهخـاکسـپاری نشده بود.
نویسنده : بهرام میر شکار نژاد
خواهران و برادران نفت شهری : در قسمت نظرات ، فرم زیر را تکمیل وتلفن ثابت / تلفن همراه خود را درج نموده و از دوستان قدیمی خود که مشتاق دیدار و یا گفت و شنود با آنها هستید بخواهید تا با شما ارتباط برقرار نمایند .
درباره این سایت